وقتی دلتنگیهات زیاد میشن دیگه دلیل هیچ کدومشون یادت نمیاد. وقتی دلت رو فشار میدن از جاتنگی نمیدونی کدومشون رو باید در بیاری تا جا باز بشه؟ وقتی نمیدونی که اگه این قهوه ی تلخ را بذاری زمین و یه شربت شیرین بخوری حالت بهتر میشه ؟ یا برعکس اگه تا ته تلخی قهوه ات را فرو بدی بهتر میشی؟
یعنی اونوقته که دیگه زندیگیت دست خودت نیست ؛ دیگه نمی دونی چه جوری افسار اسب زندگیت رو به دست بگیری ؟اصلا" نمیدونی کجا میخوای بری؟ به چی میخوای برسی؟!!!
نه برای رفتن آماده ای و نه نای موندن داری...
دل میسپری به اسبت که خودش هر جا خواست تو را ببرد...
اما ...باز هم می مانی و یک دودلی ؛که سوار بر این اسب چموش جیغ بکشی از ترس یا از شادی؟
و تو فقط جیغ میکشی و نمی دانی از شادی است یا ترس؟...
بسیار زیبا بود...
حال این روزهای دل من...
سلام
قلمتون روان
موفق باشید
سلام ممنون من هم بهتون سر میزنم
لینکتون کردم...
سلام وبلاگ زیبایی داری به سایت ما هم یه سر بزن و جدیدترین فیلم ها و موزیک ها و سریالها رو بدون اینکه بخوای اشتراک بخری به راحتی و مجانی دانلود کن اگه دوست داری میتونی لینکمون کنی وتو (تماس با ما) بگی تا ما هم لینکت کنیم منتظرت هستیم.Bia2Download.com
سلام دوست عزیز
نبینم که دلتنگ باشی
منم دلم هوای شما را کرده
سلام خانومی .ممنونم یاد دوره تهران بخیر.