دخترکوچکی هرروز صبح پیاده به مدرسه می رفت وبرمی گشت.
بااینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود وآسمان ابری بود دختربچه طبق
معمول همیشه پیاده به سوی مدرسه راه افتاد. بعدازظهرکه هوا رو به
وخامت گذاشت و طوفان ورعدوبرق شدیدی درگرفت مادر کودک نگران
شده بود که مبادا دخترش درراه بازگشت ازطوفان بترسد یااینکه
رعدوبرق بلایی سراو بیاورد وبه همین جهت تصمیم گرفت بااتومبیل
خود به دنبال دخترش برود.با شنیدن صدای رعدودیدن برقی که آسمان
رامانند خنجری درید باعجله سوار ماشینش شدوبه طرف مدرسه
دخترش حرکت کرد.اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل
همیشه پیاده به طرف خانه درحرکت بود ولی
ادامه مطلب ...
اگر این متن راقبلاً خوا.نده اید،لطفاً باز هم بخوانید .
چهارمین نشانه سکته نیز مشخص شد: زبان
هیچ گاه این سه حرف را فراموش نکنید: لحد
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را،خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است،که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، ونه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست